خلاصه داستان:
سایموری میو که توی خاندانی اشرافی که به داشتن تواناییهای ماورائی شهره هستن به دنیا اومده هیچ استعدادی نداره و توسط مادرخواندهی بدذاتش مورد آذار قرار میگیره.
وقتی میو به سن ازدواج رسید، تمام امید و آرزویی که برای فرار از زندگی اسفبارش داشت با فهمیدن هویت نامزدش خراب شد: کودو کیوکا، فرمانده نظامی خشک و بیرحمی که ظاهرا تمام کاندیدهای همسری قبلیش ظرف سه روز فرار کردن.
میو که جایی برای برگشت نداشت تسلیم سرنوشت شد اما… خیلی زود فهمید که شوهر آیندهی رنگپریده و زیباش هیولایی که انتظار داشت نیست.
همونطور که درِ قلبشون رو به روی هم باز میکنن، هردوشون متوجه میشن که شاید دیگری فرصت آنها برای پیدا کردن عشق و شادی حقیقی باشه.
ameneh_87 –
هایی دوست عزیز .
من همشهری تون هستم
ساعت کاری مغازه تون چجوریه ؟
دوست دارم یه سر بهتون بزنم
Mariana –
سلام عزیزم معمولا 5 الی 8